یما شعله

یما شعله

Print Friendly

imag4e

مرحوم دگروال یما مرد مودبی از خون شهیری دانشمند و عیار خردمند جمشید شعله، زمانی به دنیا آمد که خانوادۀ معروف و مطرح او، در زیر سایۀ افسقال فیض الله خان پدر کلانش و موج آفرینی های پدر مبارز و پاکدل و صفااندیشه اش که به یقین تمثیل شریفانۀ از  مردم شریف چیاب را، با چهرۀ مهذب آریایی و قد و قامت بلند خواو نام و نشانی در سطح کشور داشت، در گزر ایزنۀ این شهر پرآوازه به دنیا آمد.
 به قول شعله:
  چو شاهین تیز چشم و آهنین چنگال بایستی
پدر دانشمند و تاریخ نگار او با آگاهی از نسب و هویت اجدادش دونام به او نسبت داد.:
  1_ نیا  مفهوم دهی نیاکان و اجداد ما که تا آخرین دقایق عمر شریف و معظمش در میان ارادتمندان و عموما مردم نجیب چیاب به همین نام مشههور بود.
  2_ ذوالفقار گرفته شده از نام جد بزرگوار ما ذوالفقار خان و ظفر خان و  اسد خان برادرانش از حکمروایان و والی های عصر ظهیرالدین محمد بابر در کابل.
  یمای مرحوم دومین فرزند جمشید شعله در سال 1326 هجری خورشیدی به دنیا آمد و با ختم دورۀ ابتدائیۀ مکتب به لیسۀ حربیه در مهتاب قلعۀ کابل کشانده شد.
  پدرش که در شمال کشور مرد معروف و مقتدر و از نظر روحی غیور و متکی به نفسی بود،  به رفتن پسر خوردسال و محبوبش به لیسۀ عسکری مخالفت کرد. این امر تا کشاندن پای مرحوم جنرال عبدالرسول خان عسکرزوی فرزند سپه سالار محمد غوث خان دوست خانوادگی ما و قهر و غضب سردار محمد داود خان صدراعظم وقت، گره کار را روز بروز محکمتر ساخته  و سرنوشت کار خود را کرد و یمای نوجوان راهی مکتب لیسۀ عسکری شد.
  جریانات این ماجرا در یاداشتهای زندان مرحوم شعله نیز آمده است.
  در آنجا از خانوادۀ یما و سایر هم مسلکان چیابی هم چندین تن به درس و تعالیم نظامی مصروف بودند....
  یما که دیگر آن آرامش و تنعم روزگار پدرش را نداشت و قیودات محیط تعالیم و آموزش عسکری، اورا به یک زندگی کاملا مقید و ... مواجه ساخته بود، با شهامت و عزت نفس و اتکای خودی دروس خود را فرا گرفته و در قطار همصنفان  به اتکا به بازوی خود پیش نرفت.
  همیشه در صنفها کامیاب بود و در میان همصنفان محبوب.
  به سال     ..... از حربی شونزی فارغ و شامل پوهنزی توپچی پوهنتون حربی در کابل شد. و سه سال دروس توپچی را نیز به خوبی به پیش برده و باغراغت ازین فاکولته به حیث دوهم بریدمن شامل کار زار ماموریت خود شد.
  درینوقت دیگر کودتای داود بود و تغیر رژیم شاهی به جمهوریت و ماموریت مرحوم یما به قول اردوی قندهار محول شد.
  فرصتی چندی را که در رژیم شاه وظیفه اجرا کرد، کودتای سردار محمدداود براه  افتاد و این مصادف به احوالیست که یمای شعله در قوای 4 زرهدار بحیث صاحبمنصب ایفای وظیفه مینماید.
  این شخصیت حلیم و مهربان دو خصلتی مردانه و غرور آفرین را از خود همیشه تبارز میداد:
  1_ با حلم و دلسوزی که داشت محبوب هم مسلکان خود بود و حتی یکی هم پیدا نمیشد به آدرس او تهمتی حواله کند
  2_ همیشه به زور بازوی خود اتکا داشت و در حالی که از یک خانوادۀ مشهور و یکی از فرزندان برازندۀ این خانواده بود، به زور بازو کلبۀ بخود ساخت و در آن بسر برد و در زندگی شخصی اش به پاک نفسی و صرفا معاش روزگار بسر میبرد.
وظایف او در عسکریت ادارۀ برخی قوماندانی های قوتهای نظامی هم بوده، و در شرایط اختناق و کشتار و بیرحمی های خلقی های مزدور،  در حالیکه پدرش زندانی سیاسی بوده و برادر بزرگش و دها تن دیگر از جوانان رشید خانواده اش به کشتارگاه ها کشانده شدند، او هم بی بهره نمانده و مورد شکنجه های جسمی و رنج های غیر قابل تحمل روحی بوده و اما وطنخواهانه و با تدبیر زندگی به پیش میبرد.
 سطح فهم علمی اش بلند و سوادش عالی و بخصوص در ادبیات فارسی دست قوی یی داشت که در جوانی ها یگان شعر هم میسرود.
 در جلوگیری از مفاسد اخلاقی جامعۀ چیاب و راه یافتن به محوطۀ قشر بلند اجتماعی آن خطه برخی شهکارهای دارد که در آن عنفوان جوانی با جوهر حیا، و باهمت مردانه اش یک شخصیت ممثل بود.
 او در شرایط بی برنامه گی های سیاست در شمال و تجاوز جنوب و ترور سازمانهای استخباراتی همسایه، در دوران مقاومت ، با فرزندانش در وطن مالوفش در چیاب بسر میبرد، و در اواخر عمر با چندماهی مریضی  در حالی که حدود 54 سال عمر داشت جهان فانی را وداع گفت.
 در کابل در لحظاتی که پسر کاکایش جنرال مسعود حشم رئیس جنایی وزارت داخله و یکی از قوماندانان مشهور جمعیت اسلامی افغانستان تحت رهبری پروفیسور استاد برهان الدین ربانی،  توسط یک گروه بد گهر و ناموس فروشی که از سطح پایان جامعه، از میان طبقات غیر شریف و پست فطرت سرکشیده بوده و در خون و رگ و پوست شان رزالت و دزدی و پستی اخلاق طبیعتا عجین شده بود، ترور شد و در وقت انتقال جنازۀ این مرد غیورکه جنازۀ دو بادی گاردش را هم همرۀ خود داشت، راکت های کور منطقۀ چهار آسیا در کارتۀ پروان در محل انتقال جنازه به ذریعۀ هیلیکوپتر به چاه آب، دگروال یما شعله و در کل این موضع مورد اصابت راکت قرار گرفت و خواهر بزرگ او مرحومه ل شعله جان به جان آفرین سپرد و خودش با پرچۀ راکت به تن مبارکش راهی شفاخانه ساخته شد. چند هفته را در شفاخانه ماند و بعد ها مسکن گزین وطن مالوف چیاب شد.
 مرگ او که داغ بزرگی به اعضای خانواده و دوستانش بود مصادف به    میباشد روحش شاد و بهشت برین مکانش باد.  

درباره‌ی داکتر جمراد جمشید

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد.خانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

شما می‌توانید از این دستورات HTML استفاده کنید: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <strike> <strong>