یادی از دهقان بدخشی

یادی از دهقان بدخشی

Print Friendly

SMDehghan

سید محمد دهقان

در سال 1276 هجری خورشیدی  در یک خانوادۀ روحانی در قصبۀ زیبای حضرت سید درۀ یمگان از مربوطات حکومت جرم در ولایت بدخشان چشم به هستی باز نموده و به دامن زندگی  در میان مردم طبیعتا” آزادیخواه ولی در قید و بند بیسوادی و جهل و فقر و تبعیض به دامن زندگی دست انداخت.

نظیر دهقان،  محدثین، مفسرین، شعرا، ادبا و علمای دیگری هم پروردۀ سرزمین ادب آشنای بدخشان اند و این مرد مستعد و با ظرفیت به یقین فرصت را  به کمایی خوبتری گرفته و به قطار هم مشربان خود راه یافته است.

طوری که از یادداشتهای شخصی قلمی دهقان فهمیده میشود او به آوان نوباوه گی به شاگردی پدرش نشسته و بعد از فراگیری اندک سوادآموزی، با همسالان خود به مدرسۀ علوم دینی و آموزش علوم این بخش مشغول میشود.

به خصوص از زایرین آرامگاه ناصر خسرو نیز چیزهای آموخته و سرخطی را مغتنم  میدانسته است.

  آری همنشستی با پدر و آموزش از وی، رفتن به مدرسه و  همچنان کسب فیض از زایرین آرامگاه ناصر خسرو ، همه تهداب و اساس  مستحکمی را برای تشکل شخصیت ابتدائی دهقان بدخشانی  تشکیل میداد.

پدر دهقان در خرد سالی او جهان فانی را ترک میگوید و این حادثه طبعا” آرامش لازم را از وی میگیرد. اما مادرش بنابر وصیت پدر به او غمخواری لازم نموده و در رشد فکری و تربیتی او میکوشد.

در مورد ناصر خسر این پیرمرد خردمند و مرشد متهور و شجاع، به خوانش قول استاد اکادمیسن عبدالاحمد جاوید میرویم که در تقریض ارمغان بدخشان مینویسد:

“همین اکنون در صدف سینۀ این خاک ناصر خسرو شاعر فرهیختۀ خراسان چون در شاهوار و مروارید آبدار جا گرفته و از دیر باز کعبۀ مرادها گشته است. ملیت اصیل و. آزادۀ تاجیک به مزار پرفیضش التجا مینمایند و از آن طلب فوز و فتوح میکنند.”

حاکم وقت بنابر استعدادی که در  دهقان  دید،  او را به کتابت در یکی از شعبات حکومت مقرر نمود و اما دیری دوام نکرد که مادر دهقان بنابر حادثۀ فوت برادرش ناگزیر به کشم رخت سفر بست و دهقان هم مجبور با ترک وطن به دیار کشم رهسپار شد.

طوری که صاحبنظران و مورخین و واقعه نگاران آورده اند، آمدن شیرمحمد خان ناشر به حیث رئیس تنظیمیۀ قطغن و بدخشان یکی از رویدادهای روشن و  حسن عمل حکومت مرکزی بود که در عکس بی وقوفی های چند تن قومگرای فاسد و مزدور ، این شخص سنگ تهداب خوبی را برای ترویج معارف و تطبیق عدالت و نظام سازی در این سرزمین گذاشت و تلاش به خرچ داد تا فضای اعتماد و اشتراک روشن نظران قطغن و بدخشان را به صحنه کشانده و در اعمار جامعه کاری صورت گیرد.

در جوی همین روحیه در یکی از مسافرتها با اعیان و بزرگان بدخشان که حضور نایب الحکومه رسیدند، از دهقان تقاضای همکاری شد و به حیث مدیر روزنامۀ اتحاد خان آباد خدمت شریفانۀ خود را آغاز نمود.

گذاشتن پای به این صحنۀ ماموریت، آغاز یک تحول تمام عیار فکری و جهان بینی این شخص شریف بود که قضایا و تحولات مملکت و جهان و امورات سیاسی و اجتاعی مملکت مورد بررسی و تدقیق و تحلیل متواتر و مسلسل او قرار گرفته و همزمان خط ارتباطی عیارانه و متوازن او را با آگاهان امور نایب الحکومه گی و حکومات محلی  استحکام منطقی میبخشید.

شیرخان ناشر نظیر دهقان شخصیتهای منور و روشن نظری دیگری را که به قماش و مکتب و مجمعۀ هویتی و شخصیتی دهقان همسنگ و همره بوده و به اصطلاح یاران همخط همدیگر بودند، به ادارۀ حاکمیت خود کشاند و به این وسیله به خود و ادارۀ نایب الحکومه گی شخصیت و هویت ملی بخشید و تمایلات مدنیت خواهی و روشنفکری و حتی مشروطیت خواهی را که از قبل وجود داشت، تقویت نمود.

جمشید شعله شاعر، ادیب روشندل، سیاس مدبر و مورخ چیره دست، شاه عبدالله یمگی بدخشی، مترقی و منور آزاده و تذکره نگار و ادیب و سیاس روشندل، محمد ابراهیم عفیفی، اقتصاد دان، واقعه نگار و ژورنالست صادق و پرشور، نصرالله خان رستاقی، روشنفکر و تحصیلکردۀ ارادتمند وطن، محاسب و مستوفی پاکدل و ادب دوست مطرح،  ملا عبدالله عارف چیابی شاعر شیرین سخن، شیوا بیان، روشنفکر غریب پرور و مبارز عدالت پسند، و خود سید محمد دهقان که چون شمع درین بزم میسوخت و روشنی میبخشید.  و در حقیقت اولین هستۀ روشنفکری و روشنگری را گذاشته و به حیث اولین بنیان گزاران  مبارزات ملی  و عدالت خواهی  ضد تبعیض و ظلم به سینۀ تاریخ جای گرفتند و پیش آهنگ جبهۀ شرافت مردم شدند.

درین کاروان هستی بخش، مرید ان نظاره گر هویت ملی آریانای کبیر و نژاد مهذب تاژیک این سمبول شرافت و تهذیب، مدنیت، جوانمردی،  اخلاص، عاطفه، احسان، مبارزه و مقاومت، گذشت و فداکاری، عزت و ابرو و ناموس و ننگ وطن، عفو، محبت،  وجدان و احساس، دستگیری، جود و سخا، روشندلی و مهر، یکتاپرستی و دینداری و در یک سخن فرزندان کیومرث و آذر و زردشت و ابراهیم،  پا به پای هم به ساختار ادارۀ نایب الحکومه گی  میرفتند و اعمار بنیاد وحدت ملی با سایر اقوام شریف مملکت بودند.

نامهای چون محب الله خان، مولوی غلام سرور خان،  میر عبدالسلام تاشقرغانی، محمد صدیق خان مشهور به مدیر طلا،  میرواعظ، رئیس عبدالحکیم خان، غلام سرور خان ناشر، محمد علم خان فیض زاد، محمد انور خان اعظمی، احمد ضیا خان تخاری، وکیل محمد عیسی خان تخاری، زمان الدین خان حریف علاقدار، و صدها تن دیگر چون جرس پی این کاروان نالیده میرفتند.

باید تصریح نمود که ازین جمع سه تن دلیر مردان شان سید محمد دهقان، جمشید خان شعله و شاه عبدالله خان بدخشی که به حق مردان شهیر و پر زور و صاحب نام و نشانی خاصی بودند، و جمع روشنگری اتحاد خان آباد و نهضت مشروطیت و تمدن مکتبی و سواد و آموزش را به سرخط روزگار طپش و تبارز خود قرار داده بودند،  به زودی مورد پیگرد و توجهی نکبت سالاران و خرابه فروشان محارب مدنیت، قرار گرفته و به هم پاشی و تار و مارشان اقدام مرموزی صورت میگیرد.

بهانۀ اولینی که دست میدهد تحقیر و توهین شاه عبدالله خان بدخشی توسط معلم کورس و عکس العمل عاجل جمشید شعله جوان بلند قامت غیور و متهور و پهلوان صفت بوده که در اثر آن هرسه تن کورس را ترک گفته و شام آنروز توسط نایب الحکومه به اقامتگاهش طلب شده به نصیحت و تذکراتی کشانده میشوند و به زودی شاه عبدالله خان بدخشی به کابل به ادارۀ صدارت خواسته شده و به صورت مرموزی به مریضی مبتلا و در عنفوان جوانی یعنی 32 سالگی در راه تداوی هند و بازگشتش جان به جان آفرین تقدیم میکند.

سید محمد دهقان به دعوای وکیل حسین خان کشمی برده شده و مدت سه سال در شهر مزار شریف پا به پای محاکم میدود و جمشید شعله بالاثر تبدیلی به مدیریت طلوع قندهار ترک مسلک نموده و به دهقانی وطن مالوف چاه اب میرود و به کج مته و اسپار و خوشه و خرمن آشنا میشود و اما در پیامد حضور اداره گر اختناق آفرین آخرین سمبول تبعیض و جهل و خشم و غضب،  جناب سردار محمد داود خان به حیث زندانی سیاسی به دهمزنگ کابل کشانده شده و با سپری نمودن مدت 5 سال آنجا و سالهای چندی هم در زندان پلچرخی در خانۀ هفتادساله گی عمر ازین شربت تلخ نوشابه گرفته و در محاسبۀ احوال وطن با شبهای خوفناک و عبرت آفرین می اندیشید و مینوشت و حماسه های ادیبانه و روشن نظرانۀ وطن را به رشتۀ تحریر می آورد.

  طوری که عرض شد شاه عبدالله خان بدخشی قامت به زیر خاک کشید و اما ارمغان بدخشان او ارمغان وجدان آگاه و پاک او بود و با زنده ساختن روح مقدس صدها مرد روشندل  هوشنگ،  سپید راه و خونین دل، به خود و یارانش زندگی جاودانه بخشید.

سید محمد دهقان که عرض ارادت ما در به هم آوری و نمایش فراز و فرود های حیات نجیب و عمر معظم او سامان گرفته و ما را به قلمزنی مشغول و موظف ساخته،   نقش قدمهای یاوران سیاس خود را در اینطرف ها ی  سلطنت نشین به پای هندوکش در میان بلنداهای شیردروازه و آسمایی قرار گاه تاجیکان قدیم یعنی اصیل ترین آریاها رتبیل شاهان و کابلشاهان از جمله زنبورکشاه ، جستجو نموده و غبار و محمودی و داکتر فاروق اعتمادی و صدها تن دیگر را به سنگر تحول طلبی و ترقیخواهی و مشروطیت جستجو نموده و به خانۀ ملت در دورۀ هفتم شورای ملی پیمان و میثاق مبارزه میبندد.

 دهقان قبل از ورود به جبهۀ مقاومت جریدۀ وطن و پیروزی در دورۀ هفتم شورای ملی، مدیر افتخاری زراعت بدخشان بود اما  با فرارسیدن تحریک برگزاری انتخابات پارلمانی،  کاندید میشود،  برنده میشود و رهسپار کابل مرکز پایتخت کشورش میشود.

جریدۀ وطن ارگان نشراتی حزب وطن و دهقان در رهبری آن،  بعد از محمودی و غبار مرد سوم خط مبارزه است و باید اعتراف نمود که در تاریخ مطبوعات کشور این جریده اولین نگاشتۀ انقلابی و بیدارگر است که پیرامون حوادث محرک نهضت انقلاب و آنهم غیر وابسته و مستقل،  بی نمونه و بی مثال و شمارۀ اولین و اقدام نخستین سرزمین ماست.

دهقان که خود به حزب وطن عضویت داشت از نویسندگان مقتدر و قلم بدستان همیشه گی آن بود.

 او در شمارۀ 12 جریدۀ وطن تحت عنوان “در اطراف قوانین” آگاهی طبقات محروم بیسواد و به کلی ناآشنا به مقتضیات عصر و زمان را ضروری پنداشته و نقش قوانین را به تحلیل میگیرد.”در وطن ما هم از جمله صد ها قانون پاس و وضع شده است اما مانند عنقا و کیمیا جز نام از آن نشانی در جریان امور کشور محسوس نمیشود.”

دهقان بوروکراسی و دولتی و عدم کفایت عمال دولت را شدیدا” انتقاد نموده و مینویسد:”از قانون تنها به استعمال کلمۀ اصولا” اکتفا شده … اگر از آقای اصولا” بپرسید که این کیفیت به کدام مادۀ اصول استناد دارد نه تنها از تعین مادۀ قانون ناواقف است بلکه با اصل اصولنامه هم نا آشنا و نابلد محض بوده فهمیده نمیتواند که موضوع ذکر شده به کدام قانون مربوط یا اصلا” قانونی در آن باب وضع شده یا نه؟”

دهقان بدان نکته پی برده است که لزوم محدودیت صلاحیت دولت در شرایط آن زمان در کشور ما که مسول همه نابسامانی ها ی زندگی مردم بود در برابر قوانین قدمی برای معرفی تحول در یک جامعۀ عقب مانده خواهد بود.

جریدۀ وطن طنزی را تحت عنوان کشور به سر رسیده از قلم دهقان می آورد بدون کم و کاست نقل میگردد:

“سبحان الله در مدت کم به طور معجز نما مراحل ترقی و تکامل را آنقدر پیموده ایم که دیگر نیازی به چیزی نداریم. امور عرفانی، صنایع و حرف امور عرفانی، صنایع و حرف، توازن واردات و صادرات، تنظیم اداری، رشد افکار و احساسات اجتماعی با اقصی مراتب مطلوب رسیده دیگر سر و صدای در  مطبوعات بلند بالای ما از نواقص بلند نیست. فرایضی نمانده که اداء نکرده باشیم تا در جراید ما از طرح پلان ها و آغاز و اعمال آن خبری منتشر گردد. لهذا برای رفع بیکاری و مشغولیت نویسندگان امروز ما فقط و فقط سرویس های منظم خبررسانی به کار است تا اخبار جهان را برای ما برساند و نویسندگان ما مطبوعات را از ترجمۀ حکایات و خبرهای دنیای تازه کار پر کرده و خالیگاه های کاغذ را از رمان و افسانه های عجیب و غریبی پر نمایند.”

آگاهان تاریخ معاصر کشور به خوبی میدانند که دورۀ هفتم شورای ملی با ارزش های انقلابی خود یکمقدار به بیدارگری مردم ایفای نقشی نموده و یک اقلیت آگاه در میان شورا بصورت دقیق و واقعبینانه از موقف شرف و عزت مردم به دفاع برخاسته اند که دهقان درین جمع در صف اول قرار داشت.

جریدۀ وطن گزارش نظریات محمودی، غبار و دهقان را که در یکی از جلسات شورای ملی مورخ  6 میزان  در حضورداشت 110 وکیل اراده شده بود چنین می آورد:

“آقای محمودی هم پیشنهاد وزرا را درین مورد رد نموده گفت: قضیه توسط مذاکرۀ مستقیم شورا با شخص صدراعظم صاحب حل شود و معلوم شود که چرا با وجود فرمان شاهانه هنوز صدراعظم به کار شروع نکرده”

از غبار چنین گزارش شده:”من وقتی که میخواستم نظر خود را در مورد خریداری غله در مجلس عرض کنم یک دو نفر طرفداران حوالۀ غله خریداری جبری نگذاشتند لاچار نظر خود را در جریدۀ وطن منتشر نمودم، اینک باز میگویم که غله به دو صورت از ملت گرفته شده میتواند: یکی از مالیات جدیدی که دولت از منافع صدور مال التجاره مثل پشم و پنبه از تجار باید بگیرد و غله را خوش به رضا خریداری نماید. دوم به اساس مالیۀ مترقی غلهۀ کارآمد دولت از زمین داران بزرگی که سالیانه بیشتر مثلا” از بیست خروار حاصل برمیدارند.”

به تعقیب گزارش غبار از دهقان چنین آمده است:”آقای دهقان تسهیلات وزرا را رد کرد و رفتار آنها را باعث جدائی ملت و دولت خواند و مذاکره با شخص صدراعظم صاحب را که علاقه به ملت دارند سپارش نمود و متذکر شد که شورا با ایشان یادآوری نماید که برای بندش امور مملکت طبق فرمان شاهانه به کار آغاز نمایند.”

تصویب بودجه یکی از موضوعات جنجال برانگیز شورای ملی دورۀ هفتم بود که دهقان از مخالفین تصویب بودجه به شمار میرفت. چند تن دیگر از نمایندگان مردم هم از کسانی بودند که با مواد مندرج بودجۀ پیشنهادی از جمله معاش مستمری خانوادۀ شاهی مخالفت نشان میدادند. قابل یادآوری است که حتی به افرادی که در قید حیات هم نبودند معاش مستمری تقاضا شده بود.

در رابطه با مخالفت دهقان با تصویب بودجه صدراعظم شخصا” دهقان را احضار نموده  و میگوید:

شما اگر تصویب بکنید و یا نکنید همین بودجۀ ماست. شما اینطور فکر نکنید که فامیل موجودۀ سلطنتی از بین میرود و یا مشتی قلیلی آنها را نابود میکنند و از بین میبرند. هرچه میتوانستید بکنید اما وقتی که ما نبودیم در حقیقت افغانستان نیست.”

 متن زیر از گزارشات شورا است که نظر دهقان را در مورد بودجه و تاثیرات آن انعکاس میدهد:

“هر وقت اصلاح امری به دولت پیشنهاد میشود ضعف بودجه را عذر می آورند و حق هم دارند. معهذا تشکیلاتی که کرده اند بی لزوم و بی منطق بوده و سوای تظاهر معنی ندارد. لهذا نه قانون تشکیلات به اساس ساخته میتوانند و نه قانون وظایف مامورین مرتب کرده میتوانند. پس بر ماست که این تشکیلات بی لزوم را رد کرده و همان قانون تشکیلات امانیه …. محترم بشناسیم و کمیسیون زمستانی شورا بودجۀ سال جاری را به اساس آن مرتب کند. به استثنای وزارت حربیه که نظر به زمان درست است.”

جای دیگری دهقان گفته است که “در تصویب بودجه غبار را تائید میکنمو مقتضیات سال گذشته را در مورد بودجه امسال تصدیق میکنم.”

دهقان تحت عنوان “در پایان سه سال” تصویری از عمومی از اوضاع کشور و نقش و کیفیت کار و شخصیت وکلای دورۀ هفتم شورای ملی مملکت را ارائه نموده و از کار سه سالۀ مبارزات پارلمانی تحلیلی دارد. او بحثی را در روابط ملت و دولت رویدست گرفته و با تاسف از سوء تفاهم هردوطرف یاد مینماید و از اشخاص صاحب نفوذ در دولت که بیرون از ارگان شورای ملی بودند به حیث “آن آقایانی که خارج شورا بودند و میخواستند تفریق و تباین فکری طرفین (ملت و حکومت) را مفصلتر و قوی تر گردانیده عمرهای دیگری در سایۀ اختلاف افکار و تاریک ماندن حقایق به اصطلاح پردۀ خود را نموده و موقعیت خود را حفظ کنند” تذکر مینماید. برخی وکلای شورای ملی را نیز به باد انتقاد گرفته و مینویسد: “ولی متاسفانه در خود شورای ملی هم ذواتی بودند که سراسر وظیفه و تکلیف وجدانی خود و احوال موکلین خود را فراموش کرده به صورت افتخاری موجد اختلاف و مانع پیشرفت و انجام مصالح ملت و دولت میشدند. خبر بری و غمازی و نمامی ناحق و دور از حقیقت را متقبل میگردیدند و کسانی را که خیرخواهانه در راه رفع نواقص انسماک میورزیدند مخالف حکومت میگفتند.”  دهقان در مورد برخی به این شیوه  مینویسد: “دسته ئی میخواهند قوانین در مملکت تطبیق و تعمیم گردیده وظایف و تکالیف طبقات مامور و مزدور معین شود ظلم و احجاف و رشوه ستانی و واسطه شدن بین راشی و مرتشی رفع و معنا” محبت اخلال ناپذیری بین دولت و ملت قایم و اتحاد فکر و عمل پیدا شده و نیروی مغلوب ناپذیری تاسیس گردد.”

در یکی از نگاشته هایش دهقان سوالاتی را مطرح مینماید که خالی از دلچسپی نیست:

چرا به لحاظ حاکم یا علاقه داری تمام افراد ملت از حکومت مایوس و منزجر باشند؟

چرا مجازات و مکافات وجود نداشته باشد که سبب تشویق نیکان و سرزنش بدان گردد؟

چرا با وجود استعداد سرشاری که دست قدرت در خاک وطن و روح ملت به ودیعت گذاشته ملت بیکار، گرسنه، برهنه و بی کفن دفن شوند؟

چرا در عصری که نور تابان علوم و فنون تمام صحنۀ گیتی را فرا گرفته ما در ظلمت بیسوادی که مزمن ترین مرض اجتماعی است به سر بریم؟

چرا زراعت خود را انکشاف و صناعت مروجۀ ملی را توسعه ندهیم و خود را از خطر حتی الوقوع فقر و افلاس نرهانیم؟

چرا نیروی مادی و معنوی دوازده ملیون نفوس را راکد و متوقف نگهداریم؟

چرا به خود اتکاء نکرده و پیش دشمنان و مخالفان محتاج رنگ زرد و منت کش باشیم؟

چرا هنوز هم در زیر تبلیغات و تحریکات دشمنان به تفریق و تشتت افکار دوام بدهیم؟

بالآخره چرا توهمات و محملات و حواجس را از سر بدر نکرده سر از یک گریبان نکشیم و مانند یک وجود واحد به جلب منفعت و دفع ضرر از خود جدیانه نکوشیم…. و ….بعد هم از برخورد کسانی حرف میزند که به غم ملت نبوده اند و کسانی هستند که به ما چه میگویند و (امور مملکت خویش خسروان دانند) میگویند و سپس دهقان قضاوت را به دست خواننده میسپارد و از خواننده حل مشکل میطلبد.

 دهقان با تاملی بر جوی حاکم و سرنوشت خود و مردمش مینویسد:

 “به هر حال بنده نیز یکی از اعضای کم بخت (اقلیت) مجلس دوم بودم. اینک با ختم دورۀ وکالت کابل را ترک داده و به طرف مسکن خود میروم. نمیدانم به کجا بروم و چه مصایبی مرا استقبال کردنیست؟ چه سرنوشتی در پیش دارم؟ آخر کار و عاقبت روزگار من در برابر نیروهای قوی به کجا و چه ها میکشد؟

وطندوستی و صداقت را چه سزا و جزا مقرر است؟ به موکلین بیچاره و درماندۀ من که فی صد پنجاه آنها چهار ماه سال را به خوردن گیاه های هرزه میگزرانند و مریض شان بی مداوا و مرده شان بی کفن در گور میشوند چقدر دشوار خواهد گذشت. بلی از کابل میروم و اما آغوش خود را برای قبول هرگونه مصایب و تناعب باز گرفته ام…”

دهقان با بازگشت به وطن از خدمت مردم و توجه به امور اجتماع دست نکشید و به دورۀ هشتم هم خود را کاندید نموده و اینبار نیز با گرفتن چهارده هزار رای موافق وثیقۀ وکالتش تکمیل و وکیل منتخب دورۀ هشتم شورای ملی معرفی گردید اما مصادف با همین پیروزی از مرکز کشور اطلاعیۀ به بدخشان صادر و دهقان را به اتهام توطئه و اقامۀ دعوا از حق وکالت مردم محروم و اعلان نموده و او را به کابل خواستند.

دهقان عازم کابل شد و چون کابل مرکز سیاسی مملکت و مساعدت زمینۀ تماس و ارتباطات و فعالیت دهقان با شخصیتهای مطرح سیاسی حزب وطن و حلقات بیرون از آن متصور بود بنا” سیاسیون حاکیمت او را به غرض حل و فصل اقامۀ دعوا به مزار شریف تبعید نموده و سه سال سرگردان دعوا اش ساختند و بعد از ختم سه سال در حالی که دعوا را هم برد اجازۀ بازگشت به بدخشان برایش داده نشد.

معضلۀ دیگری هم سر راه دهقان را گرفت و آن اینکه  قبل از بازگشت او به وطنش وطیر مالیۀ وقت وظیفه گرفت تا در بدخشان با دهقان تصفیۀ حساب نماید و در نتیجه قسمت اعظم دارایی و مالکیت او (زمین هایش) ضبط گردند.

در هر حال باید تصریح نمود که دهقان نویسندۀ چیره دستی بود که در تاریخ و ادبیات دست توانمندی داشت و مقالات انتقادی و پژوهشی زیادی در جراید اتحاد و وطن داشته و  شعر هم میسرود و دیوان شعری هم دارد. یادداشتهای قلمی او که بیانگر درک عالی و درایت و رنج و درد او نسبت به وطن است عنقریب به شکل کتاب به دست تهیه و چاپ سپرده شده و به علاقمندان عرضه خواهد شد.

بقییۀ عمر دهقان، مردی که یک عمر به درد و داغ وطن می اندیشید و در مصروفیت به تفکر، عبادت، مطالعه، و نوشتن و شطرنج با دوستان سپری شده و در حالی که حوادث درد آور تاریخ معاصر کشورش یعنی تجاوز ناجوانمردانۀ ارتش سرخ و تسلط جابرانۀ حزب خلق او را اذیت روانی مینمود در ماه حوت 1326 به عمر 86 ساله گی جهان را وداع گفته و در وطن مالوفش به خاک سپرده شد.

درباره‌ی داکتر جمراد جمشید

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد.خانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

شما می‌توانید از این دستورات HTML استفاده کنید: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <strike> <strong>